قسمتی از متن یا شعری که خیلی دوسش دارین رو بزارین اینجا =)
آنچه من تجربه کردم خود نور نبود
سایه ای بود ک از نور ب دیوار افتاد
اگر خدا وجود داشته باشد بی شک در مورد انسانهایی که تصمیم میگیرند این جهان را زودتر ترک کنند بخشنده خواهد بود، و شاید حتی از این که ما را وادار کرده وقتمان را در آنجا بگذرانیم معذرت بخواهد
هیچکس چیزهای که در گذشته برات اتفاق افتاده رو نمیبینه ( تلاشات رو نمیبینن)
فقط چیزی رو میبینن که الان هستی ( نتیجه )
درسته =)
مردم در گروهایی دور هم جمع میشن دیوارهایی رو میسازن و اجازه نمیدن هیچ چیز غریبی زندگی متوسطتشون رو ازرده کنه ، کارهایی رو میکنن چون به اونها عادت دارن در مورد موضوعات بی حاصل مطالعه میکنن . تفریح میکنن چون قراره تفریح کنن و بقیه دنیا هم ب جهنم خوشون مشکل خودشونو حل کنن
+ کل حرفای پائولو کوئیلو
کاش قبلش ی بعضی هم مینوشت..اونموقع میتونستم با تمام وجود قبولش کنم:>
رنگین کمان شب های من افتاب پس از باران نبود
یک برف بود
یک تگرگ
یک باران
بهتر است بگویم آفتابی نبود که رنگین کمانی وجود داشته باشد
توی زندگیت اگه متاسف و ممنون نباشی و هیچ وقت به زبون نیاریشون...بعدا دچار پشیمونی میشی
کاملن صحیح =]
و ... :)