جمعه ۱۳ فروردين ۰۰
قطره های باران ارام ارام از لبه پنجره پایین میچکیدند
ان قدر ارام که ثانیه برای رسیدن به دقیقه خیلی انتظار میکشید!
با چشمانی به رنگ شب
به اسمان ابری نگاه میکرد
اسمانی که همانند او طوفانی بود
گویی اسمان غم چشمانش را فهمیده بود
چشمان تاریکش ابری شد
خیلی بی دلیل در انبوهی از دلیل!
اسمان بیا..تا باهم طوفانی شویم!
sakura