کاش اونایی که رفتن
برگردن
بگن حالا هستیم ناراحت نباش
بعدش
ما بزاریم بریم
ولی یه فرق بینمون باشه
ما برای همیشه بریم
کاش اونایی که رفتن
برگردن
بگن حالا هستیم ناراحت نباش
بعدش
ما بزاریم بریم
ولی یه فرق بینمون باشه
ما برای همیشه بریم
میخوام دراغوشت بگیرم
میخوام بهت حس خوبِ بودنو بدم
میخوام ارامشمو برات ب جا بذارم
دلم میخواد غم هاتو بدزدم و شادی هامو جایگزین کنم
دلم میخواد نفستو بدزدم و در ازاش نفسمو پیشکشت کنم
میخوام از زندان غم رهات کنم و توی زندان عشقم به بند بکشمت
من تورو میخوام
و تو خیلی دوری...دورتر از اونی که باید باشی..دورتر از اونی ک من بتونم بهت برسم ;)
همه ادما میان تا برن
هیچ کس نمیاد که بمونه
پس یادت باشه
کسی که همیشه و در همه شرایط
همراهته فقط خودتی:)
آدما می رن و بعد یه مدت برمیگردن.. فکر میکنن هنوز همون آدم مهربون و بخشنده ی قبلی...ولی نمیدونن همزمان با رفتنشون تو هم میری و یه آدم جدید جات میاد که دیگه به مهربونی و بخشندگی سابق نیست
برای رسیدن به آرزوهاشون
مجبورمون کردن آرزوهامو،نو
تو باغچه ی بچگیامون
زیر درخت سیب
خاک کنیم :)
وقتی همه چیز برای آدما تموم میشه که به این باور برسن تنها به دنیا اومدن، تنها زندگی میکنن ، و تنها میمیرن
گفتم نرو...نگاهم کرد
گفتم ترکم نکن...سکوت کرد
گفتم دوست دارم...بی توجه شد
گفتم بمون باهام...فقط سکوت کرد
سکوت ...سکوت...سکوت
ذره ذره نابود شدم...و فقط تماشا کرد
کنارم بود...ولی با یه دنیا فاصله
گاهی وقتا نبودنش بهتر بودنشه:)
ولی نبود الانشه که قلبمو درد میاره...!!!
میگن هر ادمی برای کارش دلیلی داره...
ولی من اصلا نمیتونم درک کنم دلیل کارایِ بعضیارو!
واقعا..چرا ؟
ب چ چیزی میرسین ؟!!!!
گاها دوس دارم از دستتون فرار کنم
برم انق دور..ک همتون تبدیل به مورچه های درحال حرکت بشین..
نمیدونم...ینی منم برای دیگران اینطوریم ؟!
دردناک ترین چیز اینه که بغضت تبدیل به خنده بشه...
خنده های پوچ..خنده های خالی از حس
و همچنان میخندی
به چی؟
مگه ناراحت نبودی؟ اما میخندی..بهش میگن عادت:)
خنده به دردا
خنده ای که مثل داستانایی که میگن نیست...هیچ شباهتی نداره
اسمش تلخنده
حتی خنده هاتم تلخن
به تلخی زهر...
اما همچنان ب تلخ خندیدن ادامه میدی اونقدری که وقتی ب خودت میای میبینی عادت کردی!
پ ن : ممنون میشم نظراتو بدونم
این متنو خیلی دوس نداشتم بات نظر بدین..
درده قلب زمانی شروع میشه که بری و کسی نفهمه
درست وسط قفسه سینت و با گذشت زمان درد پخش میشه
میبینیشون که فراموش میکنن....درد میزنه به دست چپت...تپمش پردرد
و وقتی یه مدت بگذره...
لبخند میزنی و...
و...
و...